بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیه الله فی الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین

…شیخ مفید – اعلی الله مقامه – روایتی نقل می‌کند از ابان بن تغلب، عن أبی عبد الله علیه السلام. سه جمله در این روایت است: جمله اولی: «نفس المهموم لظلمنا تسبیح». جمله دوم: «و همّه لنا عباده». جمله سوم: «و کتمان سرّنا جهاد فی سبیل الله». بعد مهم این جمله است: وقتی امام فرمود، بعد تتمه این است: هذا حدیث یجب أن یکتب بالذهب. همچو تعبیری در احادیث کمتر وارد شده. هذا حدیث یجب أن یکتب بالذهب. عمده درایت حدیث است. اگر این حدیث فهمیده بشود قهرا روشن می‌شود چرا یجب أن یکتب بالذهب.

آن نَفَس تسبیح است…

نفس المهموم لظلمنا تسبیح؛ نفسی که می‌ کشد غمگینی برای ظلمی که بر ما خاندان شده، آن نفس تسبیح است. درایت و فقه حدیث توقف دارد بر این که وزان تسبیح در کتاب و سنت روشن بشود و حقیقت تسبیح فهمیده بشود؛ ودونه خرط القتاد. در قرآن مسبّحات را بخوانید، هم به ماضی، هم به مضارع. سبح لله؛ یسبح لله؛ ما فی السماوات والأرض. به قدری این کلمه مهم است که مخاطب، شخص اول عالم است. سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس وقبل الغروب. بعد، اعظم وظائف دین را نماز قرار داده؛ رکن دین نماز است؛ رکن نماز رکوع است و سجود؛ اما در رکوع: سبحان ربی العظیم وبحمده اما در سجده که منتهی القرب است: سبحان ربی الأعلی وبحمده. در خود قرآن هم به هر دو تصریح شده هم تسبیح به اسم رب عظیم هم تسبیح به رب اعلی. سبح اسم ربک الأعلی. حقیقت تسبیح اگر فهمیده می‌ شد این جمله امام ششم از نظر درایت حدیث روشن می‌شود. عظمت تسبیح در حدی است که بالاترین شخصیت در عالم خاتم است. بالاترین لطف به خاتم، شب اسراء است. سوره را باز کن: سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی. خود خدا تسبیح کرده خودش را به عنوان سبحان الذی.

فلولا… فلولا أنه کان من المسبحین للبث فی بطنه إلی یوم یبعثون. اگر یونس از اهل تسبیح نبود تا یوم بعث باید در شکم حوت زندانی بشود. خود پیغمبر فرمود: اگر یک مرتبه کسی بگوید: سبحان الله وبحمده، هزار هزار… – نه هزار- هزار هزار گناه از صحیفه عمل محو می‌شود، هزار هزار درجه داده می‌شود، هزار هزار حسنه در دیوان او ثبت می‌شود، آن وقت یک نفس برای ظلمی که به فاطمه زهرا شده، ارزشش نزد خدا این تسبیح است. این است که فرمود: هذا حدیث… هذا حدیث یجب أن یکتب بالذهب.

شیونی که در نهایت مصیبت بلند می‌شود…

این ایام را غنیمت بشمارید. اگر مردم ایران بفهمند، باید روز شهادت آن حضرت یکپارچه ایران شیون بشود. این لا طائلاتی که یک عده عوام و لو عمامه به سر القاء می‌‌کنند در نفوس عامه – که این حد و اندازه عزا تجاوز کرده.. تجاوز می‌کند..- این قدر شعور ندارند! این قدر سواد ندارند! حدیث صحیح السند است که شیخ انصاری با آن احتیاط در فتوا، از احتیاط فقهی در مسائل دماء به این سند فتوا می‌دهد؛ حدیث در این حد از اعتبار است. خدا رحمت کند – نه گریه را، نه ناله را – الصرخه. – به لغت رجوع کن – الصرخه: شیونی است که در نهایت مصیبت بلند می‌شود. این بیان رأس و رئیس مذهب است.

مردم باید بفهمند صدیقه کبری کی بود. نه کسی او را شناخت، نه کسی می‌ شناسد، نه می‌‌تواند بشناسد. فقط یکنفر شناخت؛ آن هم کسی بود که وقتی امانت را رد کرد، گفت: «ای کاش علی مرده بود همچو روزی را نمی‌‌ دید.» این چه گوهری بود؟! اول چه بود؟! آخر چه خواهد بود؟! روایاتی که هست، بهت انگیز است.

هزار «دَهر» قبل از خلقت عالم…

کسانی که اهل مطلب اند [توجه نمایند]: زمان، نه اولش پیداست، نه آخرش. این زمان است که بر زمانیات می‌ گذرد. مرحله دوم دهر است. هل أتی علی الإنسان حین من الدهر. دهر بحث عمیقی دارد. این گوهر چه گوهری است؟ نص روایت این است: فاطمه زهرا، هزار دهر – نه یک دهر، هزار دهر- قبل از خلقت عالم خلق شد. این اول اوست. اما آخر او گفتنی نیست. معرّف باید اجلا باشد از معرّف یا مساوی. شیخ صدوق -اعلی الله مقامه- روایتی را نقل می‌کند. شماها که عمری زحمت کشیدید در مبانی فقه و اصول، به این حدیث دقت کنید، هم خودتان آشنا بشوید، هم مردم را آشنا کنید. متن روایت مهم است؛ افسوس که وقت شرح و فقه حدیث نیست اما نفس کلام خاتم، حجت بالغه است.

عقل کل منشق شده است…

قال: و أما ابنتی فاطمه فإنها سیده نساء العالمین من الأولین و الآخرین. این جمله اولی. جمله بعد: و هی بضعه منی. این جمله دوم. فاطمه پاره ای از من است. عقل کل، علم کل، هدایت کلیه، اصطفای کل، عبادت کل، منشق شده: یک قسمت شده این گوهر.

جمله سوم: وهی نور عینی. این کلمات عقل را مبهوت می‌کند. هی نور عینی؛ اگر او نباشد من نابینایم. این است غوغای عالم. وهی نور عینی.

جمله چهارم: وهی ثمره فؤادی. کسی که وجود او ثمره تمام عالم و آدم است، او می‌‌گوید: میوه وجود من فاطمه است. این هم جمله بعد.

روحِ روح عالم و آدم است…

اما مطلب به این جا ختم نمی‌شود؛ جمله ای که از شیخ الطائفه تا شیخ انصاری باید در این دریا غرق شوند، این جمله است: و هی روحی التی بین جنبی… و هی روحی التی بین جنبیّ. روح عالم، خاتم است؛ روح انبیا و مرسلین خاتم النبییّن است؛ این چه گوهری است که باز روح روح عالم و آدم است. وهی روحی التی بین جنبیّ – حالا بفهمید چرا گفت: نفسی علی زفراتها محبوسه *** یا لیتها خرجت مع الزفرات- وهی روحی التی بین جنبیّ وهی الحوراء الإنسیه.این‌ها همه تعریفی است که این معرّف نسبت به این مورد بیان کرده.

دیگر بین او و خدا حجابی نبود…

اما خاتمه کلام، آن جا دیگر روشن می‌شود: «إنما سمیت فاطمه فاطمه لأن الخلق فطموا عن معرفتها» این جاست: ومتی… – متی، هر وقت، نه یکبار- و متی قامت فی محرابها بین یدی ربّها -لا إله إلا الله – کی بود؟! چه کرد؟! چه شد؟! کلّما… متی قامت فی محرابها بین یدی ربها. دیگر بین او و خدا حجابی نبود. زهر نورها لملائکه السماء کما یزهر الکوکب لأهل الأرض. بعد آن جا که حیرت الکمل است، این جاست: بعد که تابید آن نور برای کی؟ برای ملائکه ای که أسکنتهم سماواتک ورفعتهم عن أرضک، هم أعلم خلقک بک، همچو افرادی همه مبهوت از این نور که از این روح اشراق شده بر عرش.

مباهات خدا و بخشش شیعیان…

بعد نوبت می‌رسد به مباهات خدا: غنی علی الإطلاق، حکیم علی الإطلاق، به ملائکه سماوات، به پای ورم کرده او مباهات می‌کند، بیان خدا این است: و یقول الله لملائکته: یا ملائکتی! انظروا… انظروا إلی أمتی فاطمه سیده إمائی قائمه بین یدیّ – این کلمه خداست- قائمه بین یدیّ ترتعد فرائصها من خشیتی و قد أقبلت بقلبها إلی عبادتی أشهدکم أنی قد أمنت شیعتها من النار. آن اول این آخر.

و هی تنادی: یا محمد!

بعد پیغمبر چه فرمود؟ بعد از این که این مطالب گفته شد، فرمود: «و إنی لما رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی.» حالا چه گذشت به خاتم؟ هر وقت نگاه به قد و بالای فاطمه می‌‌کرد، پهلو شکسته می‌ دید، بازوی ورم کرده می‌ دید. این نص کلام است: «و إنی لما رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی کأنی بها و قد دخل الذّلّ فی بیتها و انتهکت حرمتها و غصب حقها و منعت إرثها و کسر جنبها» – لا اله الا الله – پهلوی شکسته را می دید! انی کلما … یعنی چه؟ یعنی نفس کشیدن دخترم را با پهلوی شکسته در همه این مدت می‌ بینم. تا رسید به این جا: «وأسقطت جنینها، و هی تنادی: یا محمد! فلا تجاب و تستغیث فلا تغاث، فلا تزال بعدی محزونه مکروبه باکیه» – دیگر گفتنی نیست.

برای همچو کسی وظیفه این امت چیست؟

ما زالت… ما زالت بعد أبیها معصبه الرأس، ناحله الجسم، روز به روز این بدن آب می‌ شد منهده الرکن، یک جوان هیجده ساله چه شده که کمرش خمیده، منهده الرکن -لا اله الا الله- هر ساعت، نود و پنج روز، هی غش می‌‌کرد، به خود می‌ آمد! آیا برای همچو مصیبتی برای همچو کسی وظیفه این امت چیست؟

امام زمان از همه شما طلبکار است!

امام زمان از همه شما طلبکار است: برای مادر پهلو شکسته من چه کردید؟ هیئات عزاداری به وساوس شیطانی گوش ندهند، همه هیئت ها بیرون بیایند تسلیتی بشود برای آن قلبی که بدن را روی دست گرفت، گفت: «یا رسول الله! ستنبئک ابنتک بتظافر أمتک على هضمها.»