اصلی ترین نکته جلسه دوم
اولین قدم برای رسیدن به مرحله‌ی انس با قرآن، شناخت آن و معرفت به آن است.

در این جلسه، بحث معرفت به قرآن را کمی بیشتر توضیح می‌دهم و به آفت اصلی بحث شناخت قرآن اشاره می‌کنم؛ ان شاء الله.

گفته شد که نکته اول در مورد انس گرفتن این است که اگر از یک حقیقت شناختی نداشته باشیم، اصلاً نمی‌توانیم با آن انس و الفت را بر قرار کنیم، چون سؤال اساسی این است که با چیزی که نمی‌شناسیم چگونه مأنوس شویم؟!

نکته دومی که در اینجا اضافه می‌کنم این است که شناخت ما باید صحیح باشد. چون در صورتی که معرفتمان از یک حقیقت صحیح نباشد، در واقع همه تلاش‌های ما برای برقراری ارتباط با آن، در واقع موجب ارتباط ما با تصور ذهنی‌ای که از آن داریم می‌شود. به زبان ساده‌تر یعنی آن حقیقت را با چیز دیگری اشتباه می‌گیریم.

با توجه به این دو نکته، می‌خواهیم دو سؤال مطرح کنیم:

۱ـ آیا قرآن را می‌شناسیم؟

۲ـ آیا شناخت ما از قرآن صحیح است؟

تکلیف
اگر کسی از شما درباره قرآن بپرسد، این کتاب را چگونه برایش معرفی می کنید؟
هر آنچه به عنوان پاسخ می‌گویید در ذهن خود بیاورید.
بهتر است بر روی یک کاغذ بنویسید.
سعی کنید، خیلی جامع و کامل تعریف کنید؛ هر آنچه از قرآن می دانید را به یادآورده و بنویسید.

احتمالا جواب شما به سوال اول، مثبت است.

«چقدر قرآن را می‌شناسید؟» در پاسخ به سؤالی که به عنوان تکلیف مطرح کردیم، چند سطر توانستید در مورد قرآن بنویسید؟

باید بدانیم که هر چه معرفت و شناخت ما بیشتر باشد، بدون تردید انس و الفت ما هم بیشتر می‌شود. مثال‌های جلسه‌ی قبل را به یاد بیاورید. کمی تأمل بکنید که اطلاعات شما از آن چیزهایی که واقعاً دوستشان دارید چقدر است، آیا در مورد قرآن هم همین اندازه معرفت دارید؟

هر اندازه معرفتمان بیشتر باشد، بهره‌مندی هم بیشتر می‌شود.

اما مسئله‌ی مهم دیگر هم این است که معرفت باید صحیح باشد. هر نوع معرفتی، مطلوب نیست. یعنی ممکن است شما توانایی این را داشته باشید که در مورد قرآن کتاب‌های زیادی بنویسید و باز هم سخنتان تمام نشود، اما آیا این لزوماً باعث انس و بهره‌مندی ما می‌شود؟

آیا نبوده‌اند غیر مسلمانانی که سال‌ها وقت صرف شناخت قرآن کرده‌اند، اما ذره‌ای از کفر خود خارج نشدند؟ آیا در دانشگاه‌های معتبر غربی، کرسی‌های قرآن‌شناسی و قرآن‌پژوهی وجود ندارد؟ آیا صاحبان این کرسی‌ها همگی با قرآنی که از جانب خداوند متعال بر پیامبرش نازل شده، مأنوسند؟ آیا همگی از معانی سرشار قرآن، بهره‌مند هستند؟ پاسخ قطعاً منفی‌ست.

نتیجه اینکه باید معرفتی صحیح نسبت به قرآن پیدا کنیم.

بگذارید برای فهم بهتر دو مثال کاربردی (و البته واقعی) بزنیم:

فرض کنیم می‌خواهیم با قرآن مأنوس شویم. خب، قرآن چگونه کتابی است؟ آیا سخنان پیامبر است؟ یا اینکه سخنان خداوند متعال است؟ برخی از شرق‌شناسان وقتی وارد گود پژوهش در مورد قرآن می‌شوند، اساساً فرض اولیه‌ی‌شان این است که قرآن سخن خداوند نیست بلکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، قرآن را از خودش گفته است! قاعدتاً جبرئیلی هم در کار نبوده است!

به نظر شما آیا با این فرض، کسی می‌تواند از قرآن بهره‌مند شود؟ (دقت شود، نکته‌ اینجاست که اینگونه نیست که قرآن کریم هدایتش را از کسی بردارد بلکه اساساً این خود شخص است که با این نوع نگرش، دریچه‌های قلبش را بر قرآن می‌بندد.)

مثال دیگری که می‌توان زد در مورد بطن داشتن قرآن است. قرآن کریم همچون سایر کتاب‌ها نیست که تنها ظاهر داشته باشد و هر آنچه هست همان ظاهرش باشد بلکه علاوه بر ظاهر، دارای باطن نیز می‌باشد، باطن آن نیز خود دارای باطنی دیگر است و… بدون تردید اگر گمان کنیم که تمامی معارف قرآن در معانی ظاهری الفاظ آن که نمایان است می‌باشد، به خطا رفته‌ایم.

خودتان قضاوت کنید: آیا با این نوع شناخت و معرفت نسبت به قرآن، می‌توانیم از آن بهره‌مند شویم؟

به نظر شما، مبنای کسانی که اعتقادشان به قرآن این‌گونه است چیست؟

به نظر می‌رسد آنان ملاکی جز «قیاس کردن» نداشتند. یعنی قرآن را با سایر کتاب‌‌های بشری مقایسه کرده و خصوصیات آن‌ها را بر قرآن بار می‌کنند. برای اینکه معلوم شود معیار آنان در اینگونه نگرش به قرآن، تنها «قیاس کردن» می‌باشد، بیایید و به جای کتاب قرآن ذر دو مثال فوق یک کتاب عربی دیگر قرار دهید، مثلاً کتاب «الاعتقادات» نوشته شیخ صدوق.

این کتاب از آن‌جا که توسط شیخ صدوق بیان شده است، تمامی مطالب و معانی و الفاظ آن از خود اوست. همچنین قاعدتاً شیخ صدوق به عنوان یک نویسنده، هر آنچه می‌خواسته بگوید به کمک معانی الفاظی که به کار بسته، گفته است. هیچ کس نمی‌گوید کتاب ایشان کلام خداست و همچنین علاوه بر ظاهرش دارای باطنی عمیق نیز می‌باشد. نویسندگان بشری، هر آنچه می‌‌خواهند بگویند را در قالب الفاظ می‌گویند و در مورد آنان، بطن داشتن معنا ندارد.

مشاهده می‌شود که دقیقاً همان دو معرفتی که گفتیم در مورد قرآن کریم غلط است، در مورد کتاب «الاعتقادات» صحیح است. از اینجا به بعد است که پای قیاس به وسط می‌آید. اگر کسی این خصوصیات یک کتاب عربی را به قرآن کریم نسبت دهد، بدون تردید دچار قیاسی باطل شده است.

خودتان قضاوت کنید: آیا با این قیاس‌ها، می‌توان به معرفت صحیح در مورد قرآن رسید؟

پس چه کنیم؟

سؤال اینجاست که معرفت صحیح چگونه به دست می‌آید؟ به تعبیر دیگر، پس از اینکه ما عزممان را جزم کردیم که قرآن را بهتر بشناسیم، در این مسیر، چه باید بکنیم؟ از که بپرسیم؟

پاسخ بسیار روشن است؛ شما چه فکر می‌کنید؟

یگذارید مثالی در این مورد بزنیم:

وسیله‌ی جدیدی برای منزل خریداری کرده‌اید. تفاوتی نمی‌کند چه وسیله‌ای. می‌خواهید با آن وسیله کار کنید، چه می‌کنید؟ آیا بی‌پروا، شروع می‌‌کنید به فشردن دکمه‌های آن؟
یک ماشین لباس‌شویی خریده‌اید؛ چه می‌کنید؟ چه کسی باید طرز استفاده از آن را به شما یاد دهد؟

بدون تردید شما هم معتقدید که کارخانه سازنده باید به شما آموزش دهد.

اساساً انسان در ارتباط با هر مقوله‌ی جدیدی که مواجه‌ می‌شود، با توجه به اهمیت آن، عقل او حکم می‌کند که سؤال کند. عقل حکم می‌کند که در هنگامی که جاهل هستی از آگاهان بپرس.

در همان مثالی که زدیم، عقل حکم می‌‌کند که یا از کارخانه و یا از نماینده کارخانه، در مورد نحوه کار با ماشین لباس‌شویی سؤال کنیم.

در ارتباط با قرآن هم عقل همین حکم را می‌کند. ما به حکم عقلمان موظف هستیم از خالقمان در مورد قرآن سؤال کنیم. ما موظف هستیم اگر در پی کسب شناخت و معرفت نسبت به قرآن هستیم، اوصاف آن را از خالقش بپرسیم. تنها اوست که می داند آن چه خلق کرده است دارای چه اوصافی است.

بنابراین

تنها راه دست‌یابی به معرفت صحیح نسبت به قرآن کریم،مراجعه به خداوند و اولیاء او می‌باشد.

در جلسه آینده، به نکاتی می‌پردازیم که در سایه‌ی توجه به آن‌ها، بتوانیم معرفت صحیحی نسبت به قرآن به دست بیاوریم؛ انشاء الله.